یادداشت های کوتاه، دیدگاه های ادبی، مقالات و معرفی کتابهایی که به این قلم منتشر شده اند. منصور حیدرزاده. نویسنده. مقیم دانمارک. mansour.heydarzadeh@gmail.com

torsdag den 27. juli 2017

خاطره و استمرار، شاه کلیدی در نقد ادبی

مطلب زیر بخش عمدۀ مقاله ای است که سالها پیش برای سایت محمود فلکی در تحلیل رمانش به اسم «سایه ها» نوشتم. نقل آن در اینجا به علت اهمیت کلیدی آن برای کار ادبی خودم است و دوم اینکه در نوشته هایی که به مرور در این سایت آنلاین می شوند جاهای فراوانی به مقولۀ «خاطره و استمرار» اشاره شده است.

برای نقد آثار یک هنرمند باید سه موضوع را در نظر داشت: زمان هنرمند، فردیت او و پشتوانۀ هنری­ اش.
زمان برای هنرمند مهاجر با زمان برای یک هنرمند بومی تفاوت دارد. تغییر در شرایط زیستی و تداخل فرهنگها می­ تواند بینش هنرمند مهاجر از زمانش را دگرگون کند و به او بیان دیگری بدهد، چرا که او تجربۀ دیگری از زمان دارد، زمانی متقارن با دو افق متفاوت که از کانال فردیت او تجربه می­ شود. او بسته به فردیت خود می­ تواند این تجربه را پشتوانۀ دورۀ تازه­ ای از زندگی هنری خود قرار دهد و آن­ را دستمایۀ موضوع و بیان آثارش کند (مانند استراوینسکی آهنگساز. ر.ک. میلان کوندرا: «وصایای خیانت شده»)، یا در مهاجرت پس بنشیند و هویت هنری خود را در همان سنت پیشین جستجو کند (مانند راخمانینف آهنگساز، همدورۀ استراوینسکی. ر.ک. کوندرا). یا شاید هم تقدیرش این باشد که بر اثر رویارویی با زندگی سخت تحلیل برود و هرگز اثر درخور توجهی خلق نکند.  
اگر کوندرا آشنایی بیشتری با سورن کی­ یرکه­ گود فیلسوف دانمارکی می­ داشت، در بحث از استراوینسکی و راخمانینف دو مقولۀ مهم از این فیلسوف وام می­ گرفت و آرای خود در مورد هنرمندان مورد بحث را بر پایه­ های محکم­تری استوار می­ ساخت: خاطره و استمرار.
خاطره در فلسفۀ کی­ یرکه­ گود وضعیتی روحی است نزد انسان حسانی (معادل از داریوش آشوری در «تاریخ فلسفه»، فردریک کاپلستون، جلد 7). حسانیت مرحله­ ای است برزخی در زندگی، مابین انسان از خودبیگانه و انسان اخلاقی، که در آن احساسات، شور مفرط، سرگشتگی، خودفریبی، انزوا و خودشیفتگی بر عقل، اراده و عمل اخلاقی و مدنی غلبه دارد. انسان حسانی زندگی در گذشته و خیال و جهان اتوپیایی خود را بر لحظه، واقعیت، مسئولیت، و تغییر ترجیح می­ دهد، و به زبان امروزی در خاطره زندگی می­ کند. او بیشتر در زمان مرده به سر می­ برد تا زمان حال و پیش رو. واقعیات تازه را تهدیدی علیه جهان خود می­ بیند و آنها را پس می زند. او معمولاً با زخمی روحی یا روانی زندگی می­ کند، که منشاء مختلفی دارد، اما شکست شاید کلمۀ کلیدی تمام آنها باشد. نقطۀ مقابل خاطره استمرار است، که از مقولات جهان اخلاقی است، جایی که فرد اخلاقی زخمها را از روح و وان خود شسته، با واقعیات تازه کنار آمده، برای تحقق وجود خود در واقعیت گام نهاده و به وجود خود استمرار بخشیده است. به عبارت دیگر، او با استمرار به همزمانی با خود و واقعیت رسیده است. همزمان بودن با خود از محوری­ ترین مباحث فلسفۀ کی­ یرکه­ گود است.
صد و چندی سال بعد ویلی سورنسن نویسنده و فیلسوف دانمارکی خاطره و استمرار را در کتابی به نام «نویسنده­ ها و دیوها» (1960، برندۀ جایزۀ منتقدین) در نقد ادبی به کار بست و کاربرد این مقولات را در شرایط بحران اجتماعی و تحولات ادبی نشان داد. او با درنظرگرفتن زمانه و فردیت و پشتوانۀ سه نویسندۀ هم­ عصر، هارالد کیده­ ی دانمارکی، توماس مان و هرمان بروخ، و با تحلیل رمانی شاخص از هر یک نشان داد که اولی نویسندۀ خاطره است، دومی نویسندۀ سقوط، و سومی نویسندۀ استمرار. از نظر او در حالی که نظام کهن اروپا سقوط می­ کرد، توماس مان آن را در «کوه جادو» و در قالب قهرمانش توصیف کرد. در همان زمان هارالد کیده که گرفتار «ناهمزمانی» بود در رمان «قهرمان» زخم روحی کهنه­ ای را بیان می­ کرد که فقط برای خود او اهمیت داشت، و هرمان بروخ سربرآوردن دنیای جدید و بازیگرانی تازه را در رمان «خوابگردها» تصویر می­ کرد (میلان کوندرا نیز به این جنبه «خوابگردها» اشاره دارد. ر.ک. «هنر رمان»). به بیان دیگر، در حالی­ که جهان دستخوش تغییرات بود، هارالد کیده در خاطره زندگی می­ کرد، توماس مان این تغییرات را ثبت می­ کرد و هرمان بروخ به بازیگران تازه ای که از مناسبات جدید سر بیرون می آوردند توجه داشت. از همین رو از دید ویلی سورنسن، کیده نویسندۀ خاطره، مان نویسندۀ لحظه و بروخ نویسندۀ استمرار است.
این مدل ویلی سورنسن برای نقد آثار ادبی شاه­ کلیدی است که متأسفانه تاکنون از صفحات نقد در ایران غایب مانده است – هر چند که حسن میرعابدینی بسیار به آن نزدیک شده است. می­ توان گفت که در ایران بعد از کودتای سال 32 نیز این مدل تا حدودی نزد سه نویسنده مشاهده می­ شود. جلال آل احمد وابسته به نظام ارزشی کهن باقی ماند، یا دوباره به آن رجعت کرد، بهرام صادقی آدمهای ساقط شده را دستمایۀ کارهایش قرار داد و غلامحسین ساعدی به توصیف مناسباتی تازه و شخصیت­های جدید پرداخت، هر چند که تقدم و تأخر نسبی این نویسندگان را هم نباید از نظر دور داشت. در اینجا بی­ مناسبت نیست به داستانی به نام «برادرها» از ساعدی اشاره کنم که در آن تجسم عینی خاطره و استمرار در دو برادر آشکار است. برادرها در اتاقی مشترک زندگی می­ کنند و مستأجرند، برادر بزرگ شکست خورده است، بیکار و عاطل و باطل می­ گردد، کتاب می­ خواند، تخمه می­ شکند و به طور کلی رابطه­ اش با دنیای واقعی قطع است. اما برادر کوچک کار می­ کند، پول در می­ آورد، پاهایش روی زمین است و از برادر بزرگش هم مراقبت می­ کند. اولی در خاطره زندگی می کند و دومی در استمرار، و اتفاقی هم نیست که سرآخر دختر همسایه به برادر کوچک می­ رسد! 
 
ادبیات خاطره در مهاجرت
مهاجرت دوره­ ای بحرانی و مملو از تغییر و تحول روحی برای هنرمند است که در آن شرایط مناسبی برای گرایش او به خاطره مهیا می­ شود.
اکثریت قریب به اتفاق آثار ادبی که نویسندگان خارج از کشور نوشته­ اند (شعر، داستان کوتاه و رمان) ادبیات خاطره­ اند. جز این هم نمی­ تواند باشد، چرا که دلیل محوری نگارش این آثار شکست و فروریختن آرمانهای صاحبان آنهاست، نه ادبیت ادبی آنها یا تعهد و استعداد نویسنده. از همین رو سنگینی بار شکست و زخمهای کهنه بر روح و روان نویسندگان ادبیات خاطره در صفحه به صفحۀ آثارشان به چشم می­ خورد. در این نوع آثار می­ توان دو جریان را از هم تشخیص دارد، جریان ایدئولوژیک و جریان خودشیفته (نارسیسیستی).
اولی با شرح زندگی گذشتۀ نویسنده، خاطرات کودکی و جوانی، مبارزه، انقلاب، زندان، عشق نافرجام و ... مشخص می­ شود. موضوع این آثار (اکثراً شعر، تعداد فراوانی داستان کوتاه، و چند رمان) نشان دادن ظلم و ستایش مبارزه و پرستش عشق و بزرگداشت صلح­ و شور پیروزی است، که به شکل شعارهایی سیاسی خود را نشان می­ دهد. از همان آغاز هم پیش­ فرضها و خط فکری و بینش ایدئولوژیک نویسنده آشکار است. دغدغۀ این نویسنده ها نه ادبیات، که تفسیر ایدئولوژیک از گذشته در قالب ادبی، توجیه شکست و پنهان کردن زخمی روحی است. در هیچ یک از این آثار نویسنده ایرادی بر توهمات و آرمانگرایی سیاسی و ایدآلیسم خودش یا راوی ندارد و حتی از اشتباهات خود یادی نمی­ کند. در عوض همه جا به دنبال تبرئه و برحق جلوه­ دادن خودش است. او قضاوت می­ کند، راه نشان می­ دهد، اعتقادات و خط مشی و مبانی نظری خود را برای خواننده روشن می­ کند، در همه جا به او سرویس کامل می­ دهد و هیچ خوراک فکری برایش باقی نمی­ گذارد. این جریان در سالهای اخیر با فرونشستن موج اولیۀ مهاجرت رو به افول دارد.
جریان دوم شرح پریشانی و سرگشتگی نویسنده در موقعیت جدید زندگی اوست. نویسنده های این آثار در واقع قدمی به جلو برداشته­­ اند، هر چند که هنوز در خاطره به سر می­ برند. در اینجا نویسنده از منظری حسانی به جهان می­ نگرد، از زاویۀ معتقدات و کشفیات خود آدمها و موقعیت­ ها را می­بیند و نگاهی هجوآمیز دارد. خودمحوری و خودشیفتگی او در نگاهش به پیرامون و آدمها همه جا در کانون این آثار قرار دارد. به عبارت دیگر، ماجراها، شخصیت ­ها و زمانه از منشور نگاهی حسانی به ما می­ رسند، نه با فاصله­ ای اخلاقی و آن­طور که در واقعیت واقعی هستند. در ادبیات خودشیفته همه چیز مانند اشباحی هستند که نویسنده بنا به تصور خود هر طور که بخواهد به آنها شکل می­ دهد. مثلاً راسیسم، که قاعدتاً نویسندۀ مهاجر باید بتواند آن را با پوست و استخوان خود حس کند، در این آثار یا وجود ندارد یا اگر دارد نویسنده با هجو و یا ردیه­ ای آرمانی از کنار آن می­ گذرد. حال آنکه راسیسم در یک رمان اخلاقی – و در اخلاق رمان - در تجسم یک (یا چند) شخصیت ظاهر می­ شود و در موقعیت داستانی قرار می­ گیرد، درست همان­ طور که سایر شخصیت­ ها باید تجسم ادبی تیپی اجتماعی در زمان خود باشند.
کتابهای اکبر سردوزآمی نمونۀ کامل این جریان خودشیفته است، جایی که او علاوه بر نشان دادن درکی غلط از شرایط سیاسی و اجتماعی در دانمارک و روحیات مردم و دموکراسی و ... همه نوع توهین و اتهام ناروا و زشت به تمام ایرانی ها غیر از خودش را مجاز می داند. اما نمونۀ بهتر این نوع ادبیات که خوانندگان ایرانی هم با آن آشنایی دارند، رمان «همنوايی شبانه ارکسترچوبها» از رضا قاسمی است، که نقد و بررسی آن نیاز به مطلبی جداگانه دارد.
در کنار این جریانات نویسنده های متفاوتی هم هستند که سبک و جایگاه کاملاً ویژه­ای دارند، مانند محمد مسعودی با رمان تمثیلی «سورﺓ الغراب»، و معدود نویسندگانی که آثاری استمراری به وجود آورده­ اند. یکی از آنها در کمال تعجب (با توجه به سن و سالش) ایرج پزشک زاد است، که «خانوادۀ نیک­ اختر» وی اثری قابل تقدیر است.