سالها پیش وقتی
تازه «سرخ و سفید» را منتشر کرده بودم بعضی از کسانی که نظرشان در مورد
آن را از من پنهان نمی کردند، می گفتند چرا زبان رمان اینقدر ساده و روزمره و حتی ژورنالیستی است، و چرا اصلاً سبک و سیاق آن رئالیستی است و نه
مثلاً سوررئالیستی!
من جوابهایی می دادم که شمه ای از آنها این است: سوررئالیسم فقط زمانی می تواند ورسیون یا نسخه ای از واقعیت ارائه دهد (حال به هر شکلی) که آن واقعیت قبلا بصورت رئالیستی ساخته و پرداخته و منعکس شده باشد. مثل خطی که در ادبیات به «از دیکنز تا کافکا» شناخته شده است. جایی که تا به حال کسی در مورد شرایط و وضعیت ما ایرانی های پناهنده و مهاجر در دانمارک چیزی ننوشته و تصویر مکتوبی نداده، سورئالیسم باید روی کدام واقعیت شناخته شده بنا شود؟ سبک و سیاق و زبان هر نویسنده ای همیشه بنا به ملاحظات و مقتضیات خاصی شکل می گیرد، نه خواست این و آن. شرایط امروز و واقعیاتی که ما با آنها سروکار داریم، ما را به زبان ساده و گویا و بیان رئالیستی سوق می دهد، این واقعیتی است که من به آن رسیده ام و برای سبک و سیاق و بیان دیگری هم ساخته نشده ام. به نظر من ما نیاز به بازتاب واقعیات به شکلی که هستند داریم، نه جایگزین کردن آن با ساخته ها و توهمات ذهنی خودمان، نه تقلید کور از دیگران و ادا اطوارهای روشنفکری و فضل فروشی های ادبی.
در ضمن همین سوررئالیسم هم خودش زادۀ شرایط خاصی است و حالا دیگر زمانه اش گذشته، هر چند از دستاوردهای آن در ادبیات استفاده می شود. سوررئالیسم حاصل عمدتاً دو چیز بود: شوکی که به روشنفکران غربی به علت شروع جنگ جهانی اول وارد آمد (چون تا آن زمان فکر می کردند که غرب به دموکراسی و آزادی و صلح پایدار رسیده است)، و بعد هم کشفیات و دستاوردهای فروید در خصوص لایۀ ناخودآگاه شخصیت، امیال سرکوب شده ...
من جوابهایی می دادم که شمه ای از آنها این است: سوررئالیسم فقط زمانی می تواند ورسیون یا نسخه ای از واقعیت ارائه دهد (حال به هر شکلی) که آن واقعیت قبلا بصورت رئالیستی ساخته و پرداخته و منعکس شده باشد. مثل خطی که در ادبیات به «از دیکنز تا کافکا» شناخته شده است. جایی که تا به حال کسی در مورد شرایط و وضعیت ما ایرانی های پناهنده و مهاجر در دانمارک چیزی ننوشته و تصویر مکتوبی نداده، سورئالیسم باید روی کدام واقعیت شناخته شده بنا شود؟ سبک و سیاق و زبان هر نویسنده ای همیشه بنا به ملاحظات و مقتضیات خاصی شکل می گیرد، نه خواست این و آن. شرایط امروز و واقعیاتی که ما با آنها سروکار داریم، ما را به زبان ساده و گویا و بیان رئالیستی سوق می دهد، این واقعیتی است که من به آن رسیده ام و برای سبک و سیاق و بیان دیگری هم ساخته نشده ام. به نظر من ما نیاز به بازتاب واقعیات به شکلی که هستند داریم، نه جایگزین کردن آن با ساخته ها و توهمات ذهنی خودمان، نه تقلید کور از دیگران و ادا اطوارهای روشنفکری و فضل فروشی های ادبی.
در ضمن همین سوررئالیسم هم خودش زادۀ شرایط خاصی است و حالا دیگر زمانه اش گذشته، هر چند از دستاوردهای آن در ادبیات استفاده می شود. سوررئالیسم حاصل عمدتاً دو چیز بود: شوکی که به روشنفکران غربی به علت شروع جنگ جهانی اول وارد آمد (چون تا آن زمان فکر می کردند که غرب به دموکراسی و آزادی و صلح پایدار رسیده است)، و بعد هم کشفیات و دستاوردهای فروید در خصوص لایۀ ناخودآگاه شخصیت، امیال سرکوب شده ...